سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























جوان امروزی

 

عکس خدا در اشک عاشق است


قطره ، دلش دریا می خواست.

خیلی وقت بود که به خدا گفته بود
.

هر بار خدا می گفت:" از قطره تا دریا راهی است طولانی. راهی از رنج و عشق و صبوری. هر قطره را لیاقت دریا نیست
."

قطره عبور کرد و گذشت. قطره پشت سر گذاشت. قطره ایستاد و منجمد شد. قطره روان شد و راه افتاد. قطره از دست داد و به آسمان رفت
.
و هر بار چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت
.

تا که روزی خدا گفت: " امروز روز توست. روز دریا شدن
."

خدا قطره را به دریا رساند. قطره طعم دریا را چشید ، طعم دریا شدن را.

اما، روزی قطره به خدا گفت: " از دریا بزرگ تر هم هست؟
"

خدا گفت: "هست
"

قطره گفت: "پس من آن را می خواهم. بزرگ ترین را. بی نهایت را
."

خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت:" اینجا بی نهایت است
."

آدم عاشق بود. دنبال کلمه ای می گشت تا عشق را توی آن بریزد
.

اما هیچ کلمه ای توان سنگینی عشق را نداشت. آدم همه ی عشقش را توی یک قطره ریخت
.

قطره از قلب عاشق عبور کرد و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید،


خدا گفت: "حالا تو بی نهایتی، زیرا که عکس من در اشک عاشق است!"

__________________



روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت زیر باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت

چه تفاوت که چه خورده است غم دل یا سم آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت


روز میلاد ، همان روز که عاشق شده بود مرگ با لحظه ی میلاد برابر شد و رفت

او کسی بود که از غرق شدن می ترسید عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت

هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد دختری ساده که یک روز کبوتر شد و رفت

 

عشق . . .

 

شق» از نظر واژه‏شناسی به معنای میل مفرط است. این کلمه مشتق از «عَشَقَه»بوده و

«عشقه» گیاهی است که هر گاه به دور درخت می‏پیچد آب آن را می‏خورد؛ در نتیجه درخت زرد

 شده، کم کم می‏خشکد. اما در اصطلاح «عشق» عبارت است از«محبت شدید و قوی» و به عبارت

 دیگر، عشق مرتبه عالی و اعلای محبتاست.ولی حقیقت آن است که تعریف حقیقی این واژه ممکن

 نیست؛ به گفته حکیم عشق،محی‏الدین ابن‏عربی: «هرکس عشق را تعریف کند، آن را نشناخته و

کسی که از جام آن جرعه‏ای نچشیده باشد آن را نشناخته و کسی که گوید من از آن جام سیراب

شدم، آن رانشناخته، که عشق شرابی است که کسی را سیراب نکند

شاید به همین دلیل است که نخستین عارفان، واژه عشق را به کار نمی‏بردند؛ زیرا ازعشق زمینی

و جسمانی هراس داشتند و از این‏رو؛ بیشتر از محبت یادمی‏کردند. و عطار چه زیبا سروده است:

                                         پرسی تو ز من که عاشقی چیست؟


نوشته شده در چهارشنبه 88/10/16ساعت 3:42 عصر توسط گل نفیس نظرات ( ) |


Design By : Pichak